پس زمینه

ساخت وبلاگ
می‌دونی چیهالان رفتم به زمانی که می‌رفتم توی تنها کتاب‌فروشی سر راهمو با وجود مزاحمت فروشنده و راحت نبودن خیالم، کتاب‌ها رو ورق می‌زدم و انتخاب می‌کردم و می‌خریدم و می‌اومدم خونه و همون موقع می‌خوندمشون!!!اونجا لوازم تحریرای خوبم داشت و ممکن بود توی یه هوای بارونی با کوله سنگین، خودم رو به یکی دو تا ماژیک جذاب هم مهمون کنم. راستی یک بسته کامل روان‌نویس هم برای خودم خریدم نه؟ جزء معدود دفعاتی بود که خودم برای خودم گرفتم.اصل مطلب اینکه این موضوع که گفتم، یعنی امکان سر زدن به کتاب‌فروشی و تهیه و خوندن کتاب همش فانتزی و رویاگونه شده برامو این خیلی ناراحت‌کنندست براماما داشتم فکر می‌کردم من همون موقع هم از اون شرایط لذتم رو بردم؛ با وجود تنهایی و غربتی که حس می‌کردم اما تلاشم رو می‌کردم که حال خوبی داشته باشم.امروز یهو خیلی یهویی در حالی که داغان و خسته و کسل و نامرتب روی مبل لم داده بودم، یاد یکی از هم‌مدرسه‌ای ها افتادم و یادم بود اینستا داشتند و رفتم پیدا کردم دیدم شخص هم‌کلاسی، الان در فرانسه و انگار پاریس، دو سه ماه است که دخترش را به دنیا آورده. و بعد از شگفتی و بررسی، بعد از اینکه کارم تمام شد و گوشی را رها کردم، دیدم بدون حس بدی، چقدر انگیزه گرفته م که خودم را جمع کنم و به زندگیم سر و سامان بدهم.از اینکه این شخص تا جایی که معلوم بود خانواده خوب و سالمی داشت، نمی‌شود غافل شد و به نظرم خیلی در زندگیش موثر بوده.و با وجود اینکه بیشتر از هرچیز، الهام‌بخش بود، بعدش با دیدن خودم توی آینه خواسته ناخواسته مقایسه کردم و خب کفه به سمت پایین‌تر بودن من و بالاتر بودن او، خیلی سنگینی می‌کرد.به هرحال به بهتر شدن اوضاعم امید دارم اما یه وقت‌ها یه چیزهایی خیلی متفاوت آدم را هول می‌دهد که ب پس زمینه...ادامه مطلب
ما را در سایت پس زمینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : spoonha بازدید : 13 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 15:49

اومدم بگم «نه» گفتم ولی نه اونقدر قوی که دلم می‌خواد ولی به هرحال بدون عذرخواهی ولی با توضیح!در ضمن از نظر کاری فراز و نشیب زیاده و به فنا رفتگی ممتد.در هر صورت بابت شغل‌داشتن و درآمد ثابت! ریالی و امید باقی‌مونده، قدردانم. می‌دونم خیلی‌ها همین کار رو هم ندارن. هر بار برای حق و حقوقم قدمی برمی‌دارم، اول توی روم چیزی نمی‌گن و راه میان ولی بعد راه میفتن ببینن به چیم می‌تونن گیر بدن و مچم رو بگیرن و خدارو هزار بار شکر، هر بار به در بسته می‌خورن و با سعه صدر! ضایعشون می‌کنم. آخه لامصب تا الان باید من و روراست کار کردنم رو شناخته باشی چرا وقتی مراقب حقوقم هستم، بهتون فشار میاد؟ شما که به عنوان کارفرما ذره‌ای از وزارت کار اون‌ورتر نمی‌رید بعد چرا بابت اینکه من اشتباهات محاسباتی واسه اون چس مثقال رو متوجه می‌شم و هر ماه هم تکرار می‌کنید، بهتون فشار میاد؟؟ من هربار خودم باعث میشم یادشون بیفته به فلان'>فلان'>فلان کارم حواسشون باشه! یه بار وسط ساعت کاری استوری گذاشتم بلافاصله پیام داد شما مرخصی هستید؟؟ آخه احمق مگه آدم سر کار نمی‌تونه اینترنت رو چک کنه احیانا دو ثانیه استوری بذاره؟ خب مثلا خیلی حواست جمعه؟ پس چرا هررررر ماه یک جایی از محاسبات رو اشتباه می‌کنی؟ من که فاز برنداشتم تو چرا فاز مبارزه برمی‌داری؟ نترس امیدوارم زودتر بهت ثابت بشه من از کارم نمی‌زنم حواسم از تو هم جمع‌تره حالا خدا کمکم کنه بازم بتونم بادقت کار کنم و بهانه دست شما ندم. توکل بر خدا دارم که با همه این داستان‌ها، من رو از کار وحشتناک قبلی به آرامش نسبی این کار آورد و اشکال نداره این چیزا بازم از قبل خیلی خیلی بهتره و جای شکر داره. ولی قدرم رو بدونید جای دوری نمی‌ره. همین الان دو تا از نیروهاتون رو از دست دادید و لزوماً شما عا پس زمینه...ادامه مطلب
ما را در سایت پس زمینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : spoonha بازدید : 35 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 15:06

از اون مسافرت ها که با یادآوریش بیشتر یه جور منفی‌ای میشی تا مثبتکه همسفرت حس‌های بدی درونت ایجاد می‌کنهو خانوادت مثل همه عمر بهت غربت می‌دننه اینکه خیلی بد گذشته باشه اما اصلا دلم رو نبرد که هیچ، خیلی لحظات معمولی و حتی بد گذشت. تحفه نبود. در ضمن اون مواقعی که به ده سال بعد و دیدن فیلم‌های این سفر اشاره شد، تصور مرگ بعضی افراد حاضر به ذهنم خطور کرد. و در ضمن من آدم بدی‌ نیستم اما دیگران این حس رو بهم می‌دن.مسافرت گهاز اون سفرها که دلم براش اصلا تنگ نمیشه. حتی باعث شد از نزدیکانم پیش آدم‌های غیرقابل اعتماد مزخرف بدگویی کنم. گه توش پس زمینه...ادامه مطلب
ما را در سایت پس زمینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : spoonha بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 15:06

راستیمی‌خواستم بگم یه چیز جالبی که می‌بینم اینه که بعضی از آدم‌هایی که یک زمانی از خواسته‌هاشون خبر داشتم، زندگیشون شبیه خواسته‌های من داره میشه و منم انگار دارم خواسته‌ی اون موقع ِ اونارو زندگی می‌کنمجالبهو این‌که همبازی بچگیت الان توی بیمارستانه و ریش‌هاش داره سفید می‌شه و تو علاوه بر دعاکردن -که نمی‌کنی- می‌تونی بری ملاقات -که اونم هرروز نه.وقتی به داستان‌های زندگی فکرمی‌کنم، فقط و فقط به این نتیجه می‌رسم که این دنیا بی‌ارزش و فانیه و باید تماشا کنم و زندگیش کنم و عبور.ولی این وسط بغض تو گلوم انگار می‌خواد بپره بیرون الهی و ربی من لی غیرک. پس زمینه...ادامه مطلب
ما را در سایت پس زمینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : spoonha بازدید : 39 تاريخ : پنجشنبه 15 دی 1401 ساعت: 18:33

کاش یک جایی و جمعی برای خونده شدن و نوشتن بود و می‌تونستم خودم باشم و بنویسم.معمولاً هرچقدر هم خود ِ اون بیرونم رو دوست نداشته باشم، با خود وبلاگم بد نیستم.از تغییرات و گذار های زندگی از افرادی که درد و غمشون رو کنارم حس می‌کنم و نمیتونم کاری کنم از بیماری و رنج و از کتاب صوتی که بالاخره گوش دادم و براش خوشحالم از «سابقه کاری» از این روزهایی که بر من و ذهنم می‌گذرداز آرزوهای دور و نگرانی‌های نزدیک و بی‌تفاوتی در آرامییک جور وارستگی از مرور آدم‌های قبلی و رییس جدید که برای اولین بار(؟) از رییسم خوشم بیاد به امید خدا و با قدردانی از این مرحله جدید که ارامشش از مرحله قبلی خیلی بیشتره الهی شکر❤️ پس زمینه...ادامه مطلب
ما را در سایت پس زمینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : spoonha بازدید : 83 تاريخ : پنجشنبه 15 دی 1401 ساعت: 18:33

اگر دوست داشتید برای شفای عزیز بستریم دعا کنید پس زمینه...
ما را در سایت پس زمینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : spoonha بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 15 دی 1401 ساعت: 18:33

از اون وقت‌هاست که می‌تونم خیلی زیاد بنویسمسراسر احساس و هیجان و بغض و اینامنمیدونم داستان دقیقا چیه ولی برای اولین بار یاد عبارت «بحران سی سالگی» افتادم البته که تولدم نیست ولی فکرکردم شاید این حس‌هام همون چیزیه که آدم‌ها منظورشون بوده و من قبلا نمی‌فهمیدم. نزدیک عددش هستم ولی باهاش مشکلی ندارم؛ خود زندگیه که کیفیتش داره تغییر می‌کنهتغییرای بزرگانگار حالا که بعد 3 سال داریم دوباره دور هم جمع می‌شیم، یهو می‌بینم همون آدماییم ولی چقدر همه چیز عوض شده... یکی داره مهاجرت می‌کنه... همه سنشون رفته بالا...بزرگترها دارن پیر می‌شن... مامان‌بزرگم وضعیت جسمیشون ضعیف‌تر شده...وای من قشنگ دارم گریه می‌کنم ولی چندوقته کوچک‌ترین چیزی اشکم رو در میاره با یه حال بدیمیخواستم با نوشتن نگرانی و غصه‌ها و هیجانام ذهنم رو آروم کنم ولی نمیدونم داره بدتر میشه یا چیچون دیروقته و فردا هم کارهای مختلف دارمو بازم دورهمی و هیجان‌هایی که برام میارهفکرکنم اضطراب اجتماعی رو اگر هم کمتر داشتم، به خاطر فاصله این چند سال بیشتر شده باشهاز اون طرف هم به ایرادهام آگاه‌تر شدم ولی انگار هرچی سنم بیشتر شده انعطافم هم کمتره احساس ناتوانی می‌کنم توی کنترل خودم و رفتارم و کلاممولی واقعا من خیلی احساس دارم درونم از اون طرف هم خیلی ارتباط کمی دارم با دیگران در نتیجه همیشه خیلی پرمالان حتی آهنگ‌های شاد هم اشکم رو در میارهمیدونم هنوز استراحت نکردم و جسم و ذهنم خسته‌ست اما فرصت و امکاناتش نیست زیادو خب قضیه دوست‌داشتن خود هم جدیه و باید روش کار کنم...دکمه فاصله این لپ تاپ خوب عمل نمیکنه سختهوای وسط فکرهای ناراحت‌کننده خودم، به سختی‌های قدیم و جدید زندگی دیگران هم فکرمیکنم مغزم نمیکشه که چقدر انسان میتونه طاقت داشته باشه من پس زمینه...ادامه مطلب
ما را در سایت پس زمینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : spoonha بازدید : 111 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 20:55

آره گوشیم امشب بلده چه آهنگایی پخش کنه پس زمینه...
ما را در سایت پس زمینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : spoonha بازدید : 143 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 20:55

اگر در دهنم رو باز کنمممکنه خیلی چیزا بریزه بیرون که جمع کردنش سخت باشه ولی وقتی پتجره ها رو باز گذاشتم باید فکرش رو میکردم مست میکنه منو  هوا همیشه خیالم رو بازی می ده و میتونه ببرتم به جاها و خاطرات و احوالاتی که شاید واقعی نباشن اما همین باعث میشه پس زمینه...ادامه مطلب
ما را در سایت پس زمینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : spoonha بازدید : 100 تاريخ : جمعه 13 فروردين 1400 ساعت: 20:46

اون آدم لعنتی ای که همینجوری گه گاه واسه خودش میاد تو خوابتون و حضورش برای شما خوشاینده و بعد روز بعد تا مدتی با دیدن پروفایلش از دور یه حس مثبت ِِ مسخره ای براتون تداعی میشه و اون آدم در گذشته هم اون طور که دلتون میخواسته باهاتون خوب و نزدیک نبوده چه برسه به الان که میاد تو خوابتون و در بیداری دور دوره. البته که میدونم اگر محدودیت نبود هنوزم حداقل به اندازه قبل میتونست باشه. ولی قبل هم نخواست بیشتر باشه. پس تو خوابم هم میای کم بیا!

پس زمینه...
ما را در سایت پس زمینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : spoonha بازدید : 130 تاريخ : جمعه 13 فروردين 1400 ساعت: 20:46